شخصی،پسرخودراگفت:ای پسر،اینک برو بازارو ریسمانی برای چاه بخرکه طول آن 20 مترباشد.پسربرفت و...
بخواب ای دل خسته...بخواب جام شکسته
این دوروزعمرکوته...موسم بهارتو گذشته
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, شخصی ، پسر خود را گفت : ای پسر ، هم اینک برو به بازار و ریسمانی برای چاه بخر که طول آن 20 بیست متر باشد . پسر هم به بازار رفت و بعد از مدتی دست خالی باز آمد . نزد پدرش رفت و گفت : پدر ، طول ریسمان را گفتی ولی عرض آن را نگفتی .!! پدرش با افسوس به او نگاهی انداخت و گفت : عرضش همینقدر بس که به بلای سختی مثل تو ابله گرفتارم . ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, -2- در عهد قارانخان مغول ، طبیبی کرمانی الاصل زندگی می کرد. این طبیب وقتی که از کنار قبرستان رد می شد ، عبایش را روی سرش می کشید و تند عبور می کرد. وقتی از او علت را پرسیدند ، جواب داد : از شاه کارهای خودم خجالت می کشم ، زیرا همه ی اینهایی که اینجا خفته اند ، رختخواب هایشان را من پهن کرده ام .!!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392برچسب:,
ارسال توسط دیبا
آخرین مطالب